دلتنگیهایم را فقط به هوای تو دوست دارم ...
اگر تو نباشی این صفحه مجازی را دوست ندارم ...
اگر روزی قلمم را توان نوشتن نباشد نمیخواهم که باشم ...
من به همان سررسید قدیمی خاک خورده اکتفا میکنم که هنوز جای گلبرگ اشکهایم با هر دلتنگیش برایم شیرین است این روزها میترسیدم از اینکه قلمم دیگر توان نوشتن نداشته باشد میترسیدم ار دلمردگی ...ولی باز توان فریاد زدن به من دادی ...
میخواهم تا دنیا دنیاست بنویسم برای ترکهایت ...وقتی مینویسم انگار ترکهایت زنده میشوند ...
دستانم را میبینی تهی است از هر آنچه تو به من عطا کردی اما دلخوشم از اینکه تو را دارم و تو نجوای درونم را میشنوی ...
میخواهم که خاک باران زده تو باشم ...
مرا دریاب ...
ای بی نهایت هستی ...
مرا دریاب...